از نامه سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم
لطفا از تمام مطالب دیدن کنید و نظر بدهید
عنوان مطلب | تعداد پاسخ ها | تعداد بازديد ها | آخرين پست دهنده |
وصل سرم در کرج، انجام تزریقات عضلانی در کرج | 0 | 4 | nzri |
انتخاب درست | 0 | 5 | sahar22 |
یخچال ایستاده کینو 60، 70 و 120 سانتی متری | 0 | 10 | nzri |
خرید خانه | 1 | 14 | sahar22 |
دستگاه های بسته بندی و پک غذای رستورانی | 0 | 9 | nzri |
خوش آب و هوا ترین منطقه تهران | 1 | 20 | sahar22 |
قیمت بهترین مارک یخچال قصابی (یخچال ویترینی گوشت) | 0 | 10 | nzri |
قیمت یخچال خوابیده و ایستاده مرغ فروشی | 0 | 10 | nzri |
صبر من لبریز شو این کوچه را باران نمی گیرد دگر
برگ خنجر خورده از پاییز اصلا جان نمی گیرد دگر
تشنه مرگم مرا سیراب کن یا خواب کن ساقی من
زندگی با من سر سازش ندارد هیچ هم آسان نمی گیرد دگر
چشم هایم خشک گشته چون کویری دور از باران تو
اشک هم انگار از من رفته او دامان نمی گیرد دگر
در تب عشقی که می سوزاند این قلب مرا جان می دهم
راه من اما از این رفتن شبی پایان نمی گیرد دگر
شد حراسان یار ما با خواندن اسرار ما تنها شدم
قلب من اما سراغی غیر از آن جانان نمی گیرد دگر
#فاطمه کیانی
خواستم برایت شعر بنویسم
نمیدانم کجای این غزل ایستاده ای
که قافیه بهم خورده است
ردیف بودنم را گم کرده ام
سپید میگویم
وقتی پنجره خواب است
و دستی لای موهایم
زندانی میشود
دلبرگونه بافته ای
شانه دیگر به کار من
نمی آید غم را اگر تو نهادی
بماند بهتر است
زلف پریشان من را نبند
به گره کور تقدیر
من اگر بخواهم
با همین بافته اش هم شلاقی
میزنم برفکرها
بحث میکنی اما بمان
میترسم دنیا بخوابد
در سکوتی که لب نمی زند
بغض ها زندانیست
هوای گریه کردن روی یک شانه
تمنای کمیست
اما محال...
دیوار ها ریخته اند...
#فاطمه کیانی
بارانی ام را بده
میخواهم به جنگ بروم
کمی با باران سر ستیز دارم
کوله ام مملو از نرسیدن هاست
تا ته جاده ی آمدنت
راهی نیست
تو که نیامدی
من میرسم اما به تو یا سرابی
که به چشمم تاب انداخت ،شبی
راهی این سفرم
بدون بلیطم کاش قافله ی تقدیر
پیاده ام نکند
از خیالت که بیرون آمدم
پنجره را باز کردم
یک نفر در باران قدم میزد
سایه ای انداخت روی دیوار
خانه ام ، عبوری کرد
در ذهنم ،چه دلتنگی مغروری
نمیریزد دمی بیرون
و فریادی بر نمی آرد
سکوتی تلخ حاکم شد
که در دل میزند فریاد
نرو با من بمان ،که من
تنهای تنهایم
در این غربت فقط من مانده ام
با خاطرت،فنجان من یخ میزند
تب من بالا رود ،احساس من
اما چه سود؟؟
خواب من بیدار شو
کابوس تلخی دیده ام من
هم به تو نمیرسم مثل غم که
خانه ات را گم کرده بود
#فاطمه کیانی
سایه ام ترسیده است
چوب چوپانی به دنبالم دوید
گرگواری ،چشمک زده
گوسفندی را درید
سگ گله استخوان را میجوید
در کناری خسته شد
چوپان،دنبال آدم ها دوید
سوز سردی در تنم
بوی عطرت را دمید
دیوانه شد چوپان
چه سود؟؟
دستِ گرگی جیب سگ پر کرده بود
خون در پیراهن یوسف دمید
چوپان هم چنان
چوبی به دست
دنبال آدم میدوید
#فاطمه کیانی
طبقه بندي: ادبی، شعر نو، غزل، شعر کلاسیک،
برچسب ها:فاطمه کیانی، کیانی، فاطمه،
[ یکشنبه 02 آذر 1399 ] [ 17:58 ] [ گلبرگ ]
برای دیدن مطالب بیشتر به صفحه بعد بروید
دانلود مقاله

