از نامه سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم
لطفا از تمام مطالب دیدن کنید و نظر بدهید
عنوان مطلب | تعداد پاسخ ها | تعداد بازديد ها | آخرين پست دهنده |
بهترین گوشی های سامسونگ | 0 | 3 | plaza12 |
تی وی روز | 0 | 5 | tvrooz |
قیمت حمل بار در تهران - باربری تهران | 0 | 6 | nzri |
کاربرد دستگاه استرچ پالت فرودگاهی چیست؟ | 0 | 5 | nzri |
شیرینگ پک درب بطری | 0 | 6 | nzri |
قیمت خرید بهترین داکت اسپلیت (ایرانی و خارجی) | 0 | 10 | nzri |
قیمت داکت اسپلیت ال جی + گارانتی | 0 | 14 | nzri |
دستگاه بسته بندی حبوبات | 0 | 14 | nzri |
1
حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم
جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم
یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم
جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم
تا حریفان دغا را به جهان کم بینم
سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو
گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم
بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح
شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم
سینه تنگ من و بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم
من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
این متاعم که همیبینی و کمتر زینم
بنده آصف عهدم دلم از راه مبر
که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم
بر دلم گرد ستمهاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه مهر آیینم
2
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
جهان پیر است و بیبنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق میبینم
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز
که غوغا میکند در سر خیال خواب دوشینم
شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم
حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بیغلط باشد که حافظ داد تلقینم
طبقه بندي: ادبی،
برچسب ها:حافظ، غزل، غزل حافظ،
[ یکشنبه 25 اسفند 1392 ] [ 17:7 ] [ گلبرگ ]
1
حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم
جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم
یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم
جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم
تا حریفان دغا را به جهان کم بینم
سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو
گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم
بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح
شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم
سینه تنگ من و بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم
من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
این متاعم که همیبینی و کمتر زینم
بنده آصف عهدم دلم از راه مبر
که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم
بر دلم گرد ستمهاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه مهر آیینم
ادامه مطلب ...
طبقه بندي: ادبی،
برچسب ها:حافظ، غزل،
[ چهارشنبه 14 اسفند 1392 ] [ 9:50 ] [ گلبرگ ]
برای دیدن مطالب بیشتر به صفحه بعد بروید
دانلود مقاله

